English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (6318 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
original U که از آن می توان کپی گرفت
originals U که از آن می توان کپی گرفت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
There is no fault to find with my work. U بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
Accidents wI'll happen. U چلوی تصادف ( قضا وقدر ) رانمی توان گرفت
I have no fault to find with his work . U از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
Other Matches
eight bit system U کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
power meter U دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
rating U توان نامی توان قدرت
ratings U توان نامی توان قدرت
lsb U رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
watts U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot. <proverb> U در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
volt ampere meter U دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini U کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
eclipsed U گرفت
eclipses U گرفت
eclipse U گرفت
eclipsing U گرفت
the wind rises U بادوزیدن گرفت
solar eclipse U گرفت خورشید
tethanus U گرفت عضلانی
lunar eclipse U گرفت ماه
eclipe of the moon U ماه گرفت
dynamic dump U رو گرفت پویا
the doctor bled me U دکتراز من خون گرفت
he prospered in his business U کارش بالا گرفت
The police stopped me. U پلیس جلویم را گرفت
dump U رو گرفت روبرداری کردن
since the outbreak of the war U از روزی که جنگ در گرفت
He was run over by a car. U اتوموبیل اورازیر گرفت
irretraceable U که نتوان ردانرا گرفت
he went his way U راه خودراپیش گرفت
He went home on leave . U مرخصی گرفت رفت منزل
Accidents wI'll happen . U جلوی اتفاق رانتوان گرفت
It was engraved on my mind . U درزهنم نقش گرفت ( بست )
He got the money from me by a trick. U با حقه وکلک پول را از من گرفت
A surge of anger rushed over me . U سرا پایم را فرا گرفت
It caught her eye . She took to it at once . She took a fancy to it . U نظرش را گرفت ( جلب کرد )
She had a heart attack . U قلبش گرفت ( حمله قلبی )
he talked himself hoarse U انقدرحرف زدکه صدایش گرفت
This idea took root in my mind. U این نظریه درفکرم ریشه گرفت
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
A wave of anger swept over the entire world . U موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
Where can I contact Mr …. ? U کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
He was granted a grade promotion. U یک پایه ترفیع ( ارتقاء درجه ) گرفت
She was transported with joy . U شادی تمام وجودش را فرا گرفت
His wish was fulfI'lled. U آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
She mistook me for somebody else . U مرا با یکی دیگر عوضی گرفت
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
he prospered in his business U در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
melchizedek U > ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
tantalus U تانتالوس که مورد شکنجه شدید زاوش قرار گرفت
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. U در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
air brush U برس و مکنده هوایی جهت گرفت پرز اضافی و ذرات زائد فرش
copyrights U که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyright U که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
the early bird catches the worm <proverb> U کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
engels law U ارتباط بین درامدو هزینههای مصرفی که اولین بار بوسیله امارشناس المانی قرن نوزدهم ارنست انگل مورد بررسی قرار گرفت
the lancet was infected U نیشترالوده به میکرب شد نیشتر میکرب گرفت
power U توان
low power U توان کم
capacitance U توان
isoelectric U هم توان
ambidextral U دو سو توان
ambidextrous U دو سو توان
exponents U توان
potential U توان
potency U توان
equipotent U هم توان
p U توان
oligotrophic U کم توان
vigour U توان
throughput U توان
exponent U توان
vigor U توان
powering U توان
powers U توان
powered U توان
high-powered U پر توان
vim U توان
purgation U روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
idle power U توان کور
input power U توان ورودی
increase of output U افزایش توان
idle current wattmeter U توان کورسنج
wattles power U توان کور
indicated horsepower U توان فاهری
i^ r loss U اتلاف توان
horse power U توان موتور
heating power U توان حرارتی
i. and evdevolution U توان یابی
h.p. U توان اسب
cosine meter U توان سنج
constant power U توان دائمی
constant power U توان ثابت
connected load U توان اتصال
compression strength U توان فشاری
complex power U توان موهومی
complex power U توان مختلط
circuit breaking capacity U توان قطع
capacity range U حیطه توان
discriminating power U توان افتراق
dispersive power U توان پاشندگی
dynomometer U توان سنج
fluctuating power U توان نوشی
flexural strength U توان خمشی
exponentiation U به توان رساندن
explosive power U توان انفجاری
engine rating U توان موتور
engine performance U توان موتور
electric power U توان برقی
power U توان [ریاضی]
effective power U توان موثر
low power U توان کوچک
instantaneous power U توان لحظهای
to the power of [three] U به توان [سه] [ریاضی]
resolution power U توان تفکیک
exponent U توان [ریاضی]
received power U توان دریافتی
real power U توان موثر
real power U توان حقیقی
reactor output U توان راکتور
reactive volt amperes U توان هرز
reactive power U توان راکتیو
reactive power U توان واکنشی
sounp power U توان صوتی
wattmeter U توان سنج
wattless power U توان هرز
vector power U توان برداری
useful power U توان مفید
true power U توان واقعی
true power U توان متوسط
true power U توان حقیقی
thermal power U توان حرارتی
tensile strength U توان کششی
reactive power U توان هرز
rated output U توان نامی
physical medicine U طب توان بخشی
output power U توان خروجی
out put U توان دستگاهها
motor output U توان موتور
microcomputer U کامپیوتر کم توان
maximum available powere U توان حداکثر
light output ratio U توان نور
interference power U توان پارازیت
potential energy U نهان توان
power circuit U مدار توان
puissance U توان قدرت
power output U توان خروجی
power loss U اتلاف توان
power level indicator U توان نما
power level U تراز توان
power function U تابع توان
power factor U ضریب توان
power endurance U توان استقامت
simple circuit U مدار توان
powered U توان برقی
powers U توان نیرو
input U توان اولیه
inputted U توان ورودی
inputted U توان اولیه
powers U توان برقی
powers U قوه یا توان
rehabilitation U توان بخشی
omnipotent U همه توان
throughput U توان عملیاتی
potency U توان جنسی
input U توان ورودی
micro U کامپیوتر کم توان
powered U قوه یا توان
rating U سنجش توان
power U قوه یا توان
ratings U سنجش توان
recruitment U توان گیری
powering U توان برقی
power U توان برقی
power U توان نیرو
powered U توان نیرو
powering U قوه یا توان
micros U کامپیوتر کم توان
pace U حفظ توان
purchasing power U توان خرید
cubes U توان سوم
paced U حفظ توان
biological potential U توان زیستی
albedo U توان بازتاب
horsepower U توان اسب
aerobic power U توان هوازی
cube U توان سوم
active power U توان موثر
valence U توان ارزش
perhaps U توان بود
powering U توان نیرو
brake horsepower U توان مفید
paces U حفظ توان
apparent power U توان فاهری
resolving power U توان تفکیک تلسکوپ
torsion dynamometer U توان سنج پیچشی
maxvo U حداکثر توان هوازی
tera U پیشوندی برای 01 به توان 21
unity power factor U ضریب توان واحد
Recent search history Forum search
2New Format
1Potential
1pedal pamping
1اصلاح ترجمه
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1زنه شوهر دار
1Rotating machinery capable of supplying or absorbing real and reactive power in any of a number of operating quadrant combinations.
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
0مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
0مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com